ورودامام زمان(عج)اکیداممنوع
سه شنبه, ۱۹ آذر ۱۳۹۲، ۰۵:۳۲ ب.ظ
?ک هفته بود کارتها? عروس? رو? م?ز بودند. هنوز تصم?م
نگرفته بود چه کسان? را دعوت کند. ل?ست مهمانها و کارها? عروس? ذهنش را پر
کرده بود…
برا? عروس مهم بود که چه کسان? حتما در عروس? اش باشند. از ا?نکه دا??ش سفر بود و به عروس? نم? رس?د دلخور بود…
کاش م? آمد …
خ?ل? از کارت ها مخصوص بودند. مثلا فلان دوست و فلان رئ?س … خودش کارتها را م? برد با همسرش! سفارش هم م?کرد که حتما ب?ا?ند…
اگر ن?ا??د دلخور م?شوم. دلش م? خواست عروس? اش بهتر?ن باشد. همه باشند و خوش بگذرانند. تدارک هم د?ده بود. آهنگ و ارکست هم حتما با?د باشند، خوش نم? گذرد بدون آنها!!!
بهتر?ن تالار شهر را آذ?ن بسته ام. چند تا از دوستانم که خوب م?رقصند حتما با?د باشند تا مجلس گرم شود. آخر شوخ? نبود که. شب عروس? بود…
همان شب? که هزار شب نم?شود. همان شب? که همه به هم محرمند. همان شب? که وقت? عروس بله م?گو?د به تمام مردان شهر محرم م?شود ا?ن را از ف?لم ها?? که در فضا? سبز داخل شهر م?گ?رند فهم?دم…
همان شب? که فراموش م?شود عالم محضر خداست. آهان ?ادم آمد. ا?ن تالار محضر خدا ن?ست تا م? توان?د معص?ت کن?د. همان شب? که داماد هم آرا?ش م?کند. همه و همه آمدند حت? …
اما ………………… کاش امام زمانمان “عج” بود.
حق پدر? دارد بر ما…
مگر م? شود او نباشد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
عروس برا?ش کارت دعوت نفرستاده بود، اما آقا آمده بود.
به تالار که رس?د سر در تالار نوشته بودند:
(ورود امام زمان”عج” اک?دا ممنوع!)
دورترها ا?ستاد و گفت: دخترم عروس?ت مبارک!
ول? ا? کاش کار? م?کرد? تا من هم م? توانستم ب?ا?م …. مگر م?شود شب عروس? دختر، پدر ن?ا?د. من آمدم اما …
گوشه ا? نشست و دست به دعا برداشت و برا? خوشبخت? دختر دعا کرد….
?ا صاحب الزمان شرمنده ا?م ...
برا? عروس مهم بود که چه کسان? حتما در عروس? اش باشند. از ا?نکه دا??ش سفر بود و به عروس? نم? رس?د دلخور بود…
کاش م? آمد …
خ?ل? از کارت ها مخصوص بودند. مثلا فلان دوست و فلان رئ?س … خودش کارتها را م? برد با همسرش! سفارش هم م?کرد که حتما ب?ا?ند…
اگر ن?ا??د دلخور م?شوم. دلش م? خواست عروس? اش بهتر?ن باشد. همه باشند و خوش بگذرانند. تدارک هم د?ده بود. آهنگ و ارکست هم حتما با?د باشند، خوش نم? گذرد بدون آنها!!!
بهتر?ن تالار شهر را آذ?ن بسته ام. چند تا از دوستانم که خوب م?رقصند حتما با?د باشند تا مجلس گرم شود. آخر شوخ? نبود که. شب عروس? بود…
همان شب? که هزار شب نم?شود. همان شب? که همه به هم محرمند. همان شب? که وقت? عروس بله م?گو?د به تمام مردان شهر محرم م?شود ا?ن را از ف?لم ها?? که در فضا? سبز داخل شهر م?گ?رند فهم?دم…
همان شب? که فراموش م?شود عالم محضر خداست. آهان ?ادم آمد. ا?ن تالار محضر خدا ن?ست تا م? توان?د معص?ت کن?د. همان شب? که داماد هم آرا?ش م?کند. همه و همه آمدند حت? …
اما ………………… کاش امام زمانمان “عج” بود.
حق پدر? دارد بر ما…
مگر م? شود او نباشد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
عروس برا?ش کارت دعوت نفرستاده بود، اما آقا آمده بود.
به تالار که رس?د سر در تالار نوشته بودند:
(ورود امام زمان”عج” اک?دا ممنوع!)
دورترها ا?ستاد و گفت: دخترم عروس?ت مبارک!
ول? ا? کاش کار? م?کرد? تا من هم م? توانستم ب?ا?م …. مگر م?شود شب عروس? دختر، پدر ن?ا?د. من آمدم اما …
گوشه ا? نشست و دست به دعا برداشت و برا? خوشبخت? دختر دعا کرد….
?ا صاحب الزمان شرمنده ا?م ...
۹۲/۰۹/۱۹
مرس?که تبر?ک گف?نو صلوات فرستاد?ن
با حضورتون خوشحام کرد?ن و با کامنتتون گرما? ب?شتر? بخش?د?ن به ا?ن روز باشکوه
خداخ?رتون بده